خیال

بغض احساس من

الهى خودت آگاهى که دریاى دلم را جزر و مد است یا باسط بسطم ده و یا قابض قبضم کن

خیال

 
 شاید خیال بود
 
  
یا رویایی نا تمام
 
  
مثل هیاهویی دور ...
 
  
مثل مه بودی
 
  
خواستم نزدیک تر شوم
 
  
هر دو گم شدیم...
 
  
فرصت نشد ببینمت
  
 
بخوانمت
 
  
به نام..یا چیزی شبیه "جانم"
 
  
مهلت امان نداد...
 
  
نشد دلم...
 
  
نشد که ببویمت...
 
 
 
فرصت نشد...
 
  
نشد ببوسمت...

 



نظرات شما عزیزان:

m.k
ساعت0:17---11 ارديبهشت 1391
رو‌به‌روی من فقط تو بوده‌ای

از همان نگاه اولین

از همان زمان که آفتاب

با تو آفتاب شد

از همان زمان که کوه استوار
آب شد

از همان زمان که جستجوی عاشقانه مرا
نگاه تو جواب شد . . .


m.k
ساعت23:46---10 ارديبهشت 1391

گاهی باید از خانه گریخت


به کوچه


خیابان


پارک


و در خود فرو رفت


گاهی باید از خود گریخت


به جاده‌های مه‌آلود


خانه‌های موهوم


خیال او


که تو را از خود کرده‌است


که تو را بی خود کرده‌است


گاهی باید از او گریخت


به کجا...!!!


از اون مطالبی بود که چند بار خوندنش ارزش داشت

 

پاسخ: ممنونم که همیشه میای خیلی لطف داری

شعر هایت خیلی زیباست ممنونم



نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





+ نوشته شده در یک شنبه 10 ارديبهشت 1391برچسب:, ساعت توسط masoud |