بغض احساس من

الهى خودت آگاهى که دریاى دلم را جزر و مد است یا باسط بسطم ده و یا قابض قبضم کن

تشکر از محبت شما

سلامی دوباره

 

قبل از رفتن متاسفانه متوجه شدم وبلاگم دچار مشکل شده

و وقتی دوستای خوبم محبت می کنند و می خوان نظر بدن با وجود

این که کد امنیتی رو درست وارد می کنند اما متاسفانه سیستم میگه

کد امنیتی نادرسته با توجه به نظر دوست خوبم قاصدک کد بارش برگ

و حتی کد های دیگه رو برداشتم اما درست نشد

واقعا شرمنده ام دیگه نمیدونم مشکل از کجاست

فقط امیدوارم وقتی از سربازی بر می گردم دوباره

لوکس بلاگ خونه تکونی نکنه!!

 

اما با این وجود از همه دوستای گلم بخاطر همه ی اون

دلگرمی ها... مهربونی ها... محبت ها و احساس قشنگتون ممنونم

+ نوشته شده در سه شنبه 26 مهر 1390برچسب:, ساعت توسط masoud |


خدایا تو بزرگی

الله اکبر یعنی : 

خدایا تو بزرگی

خدایا تو بزرگتر ازاونی که وصف بشی

خدایا تو هر کاری که بخوای می تونی انجام بدی

یعنی خدا را آنچنان که شایسته است به بزرگی نشناخته اند

ای خدای بزرگ

ای خدای بزرگ

ای خدای بزرگ

ای خدای بزرگ

ای خدای بزرگ

ای خدای بزرگ

توکلم رو قوی کن

ایمانم رو قوی کن

این آرزوم رو مقابل حکمتت قرار نده

تو خودت گفتی دعا سرنوشت و تقدیر رو تغییر می ده

خدایا خودت گفتی بخوانیدم تا استجابت کنم

خدایا من رو به خاطر همه کارهایی که بایدم انجام می دادم و ندادم

و کارهایی که نباید انجام می دادم و دادم ببخش

خدایا منو ببخش

خدایا منو ببخش

خدایا منو ببخش

خدایا منو ببخش

منو ببخش

منو ببخش

منو ببخش

+ نوشته شده در یک شنبه 24 مهر 1390برچسب:, ساعت توسط masoud |


توجه!

سلام دوستای من حالتون چطوره ؟

احتمال خیلی زیاد از اول ماه (1/8/90) فقط به مدت 72 روز میرم سربازی 

(خیلی استرس دارم) خواستم بدونید که اگه نظر دادین و جواب ندادم

و حتی به وبلاگتون سر نزدم من رو ببخشید یه مدت کوتاهی نیستم

اگه مرخصی گرفتم حتما میام و بهتون سر میزنم

فراموشم نکنید (دوست من مواظب خودت باش)

خوش باشید

+ نوشته شده در یک شنبه 24 مهر 1390برچسب:, ساعت توسط masoud |


حواست باشد

  

اینجا نشسته ایم و به هیچ می اندیشیم

بی خبر از همهمه ها...

غافل از روزهایی که بدون دلتنگی سپری می شوند...

و حتی یاد خودمان هم نمی افتیم

دلمان برای خودمان هم تنگ نمی شود...

و نگران نا خود آگاه های اندیشه نیستیم


و اینکه گاهی اگر به فکر این ذهن پر مشغله نباشیم،تا نا کجای خیال پرواز می کند...

و نمی ترسد از رویاهایی که خیلی دورند...

پیامبریست که معجزه می کند؛

رفته ها و بر نگشته ها را زنده می کند؛از گور بیرون می کشد و مجسم می کند

حواست باشد!


یک وقت مجسم نشوم ! زنده نشوم!

حواست باشد...

+ نوشته شده در یک شنبه 24 مهر 1390برچسب:, ساعت توسط masoud |


کوچه

آید از این کوچه احساسی عجیب

پا گرفته  بوته  یاسی  عجیب

 

تک درختی کج شده بر شانه اش

مانده روی شاخه گیلاسی عجیب

 

عنکبوتی پشت قاب پنجره

تار بسته روی الماسی عجیب

 

گشته آویزان به دیوار گلی

آن طرف چوبینه داسی عجیب

 

جیر جیرکهای شهر آواز خوان

مانده از شب ساعتی پاسی عجیب

 

شاعر نا پخته ای می‌گفت باز:

آی از آن کوچه احساسی عجیب

 

+ نوشته شده در یک شنبه 24 مهر 1390برچسب:, ساعت توسط masoud |


گاهی دلم ...

 

گاهی دلـَــــم ازهرچه آدَم استـــــ میگیرد..

گاهی دلــَم دوکلمه حَــرفــــ مِهربانانــه میخواهـَد..

نــَ بهــ شکل دوستتــــ دارَم..

ساده شایَد ، مِثل دِلتَــنگـــــ نَباش ..

فـَـردا روز دیگری ستـــــ ـــ ــ .. !

همین..

+ نوشته شده در دو شنبه 14 مهر 1390برچسب:, ساعت توسط masoud |


حالو هوای شهر من

السلام علیک یا علی بن موسی الرضا

 

السلام علیک یا امام هشتم

 

السلام علیک یا ضامن آهو

 

 

 

امروز که سر بر حرمت می آیم

 

انگار تمام عشق کامل شده است

 

ای ضامن آهو! به غریبی سوگند

 

دل کندن ازاین ضریح مشکل شده است

 

هر چند حال و روز زمین و زمان بد است

 

یک تکه از بهشت در آغوش مشهد است

 

حتی اگر به آخر خط هم رسیده ای

 

آنجا برای عشق شروعی مجدد است

 

سلام تولد امام رضا رو بهتون تبریک می گم

حال و هوای این روز های مشهد خیلی قشنگ شده

جای همه دوستای خوبم خالی بود امشب رفتم حرم

خدا شکر رو حالم کمی بهتر شد اما دوستام رو فراموش

نکردم و از ته قلبم برای همه تون دعا کردم

انشاالله امام بطلبه بیایید مشهد از نزدیک این

این حال و هوا رو بهتر احساس کنید

خوش باشید

 

+ نوشته شده در شنبه 16 مهر 1390برچسب:, ساعت توسط masoud |


به دنبال خدا نگرد

به دنبال خدا نگرد

خدا در بيابان هاي خالي از انسان نيست
خدا در جاده هاي تنهاي بي انتها نيست
به دنبالش نگرد

خدا در نگاه منتظر کسي است که به دنبال خبري از توست
خدا در قلبي است که براي تو مي تپد
خدا در لبخندي است که با نگاه مهربان تو جاني دوباره مي گيرد

خدا آنجاست
در جمع عزيزترينهايت
خدا در دستي است که به ياري مي گيري
در قلبي است که شاد مي کني
در لبخندي است که به لب مي نشاني
خدا در بتکده و مسجد نيست
گشتنت زمان را هدر مي دهد
خدا در عطر خوش نان است
خدا در جشن و سروري است که به پا مي کني
خدا را در کوچه پس کوچه هاي درويشي و دور از انسان ها جست و جو مکن
خدا آنجا نيست

او جايي است که همه شادند
و جايي است که قلب شکسته اي نمانده
در نگاه پرافتخار مادري است به فرزندش
در نگاه عاشقانه زني است به همسرش
بايد از فرصت هاي کوتاه زندگي جاودانگي را جست

زندگي چالشي بزرگ است
مخاطره اي عظيم
فرصت يکه و يکتاي زندگي را
نبايد صرف چيزهاي کم بها کرد
چيزهاي اندک که مرگ آن ها را از ما مي گيرد
زندگي را بايد صرف اموري کرد که مرگ نمي تواند آن ها را از ما بگيرد
زندگي کاروان سرايي است که شب هنگام در آن اتراق مي کنيم
و سپيده دمان از آن بيرون مي رويم
فقط يک چيزهايي اهميت دارند
چيزهايي که وقت کوچ ما، از خانه بدن، با ما همراه باشند
همچون معرفت بر الله و به خود آيي

دنيا چيزي نيست که آن را واگذاريم
و با بي پروايي از آن درگذريم
دنيا چيزي است که بايد آن را برداريم و با خود همراه کنيم
سالکان حقيقي مي دانند که همه آن زندگي باشکوه هديه اي از طرف خداوند است
و بهره خود را از دنيا فراموش نمي کنند
کساني که از دنيا روي برمي گردانند
نگاهي تيره و يأس آلود دارند
آن ها دشمن زندگي و شادماني اند

خداوند زندگي را به ما نبخشيده است تا از آن روي برگردانيم
سرانجام خداوند از من و تو خواهد پرسيد:
 

آیا "زندگی" را "زندگی کرده ای"؟!

+ نوشته شده در چهار شنبه 13 مهر 1390برچسب:, ساعت توسط masoud |


حال این روزهای من

 

حال این روزهای من... دیگه آسمونو نمی بینم...رنگی نداره...دیگه هیچی لذتبخش

نیست...دیگه هیچ موزیکی من و خوشحال نمی کنه حتی inna...!!!اطرافیانم فیلم

نگاه می کنن و می خندن...بعد با تعجب نگاهشون می کنم...اینا به چی می خندن؟؟

می رم می خوابم...چرا این خوابها تموم نمی شه؟؟

هی باید بیدار شیم و بخوابیم؟؟؟عجبا؟؟؟چرا همه چی بهم ریخته؟؟؟همش بغضم و

می خورم که گریه نکنم....دلم خونه...چرا همش گرمه هوا؟نگو منم که دارم میسوزم

این منم...از بی رحمی خستم ...از خودم بدم میاد...روی تخت می خوابیدم و به این

پرده نگاه می کردم...وای ی نه خدایا شب نشه اگر تاریک بشه باید برم....باید از روی

تخت بلند شم...کاش همون جا مرگ بستر می شدم...من ضعیف نیستم ولی این

حال این روزهای منه....سرد و بی روح.....دلم می خواد این پرده رو دوباره ببینم...

ولی خیلی دوره خیلی...هرچی بیشتر می رم طرفش ازم دورتر می شه.....!!

دلم پرواز می خواد.......انقدر انتظار می کشم تا این پرده رو دوباره ببینم....!!!!

+ نوشته شده در پنج شنبه 7 مهر 1390برچسب:, ساعت توسط masoud |


پاییز غم انگیز



یک روز سرد پاییزی مردی قدم زنان از کوچه ای گذر می کرد، مرد تنها در فکر

فرو رفته بود، به مریضی همسرش فکر می کرد و راه می رفت، ناگهان پایش

به سنگی برخورد می کند و کفشش پاره می شود، او اعتنایی نمی کند و

به راه خود ادامه می دهد، مرد با خود می گوید:

چه کوچه های تنگی... چه پاییز غم انگیزی امسال دارم... همچنان که راه

می رفت تا به خیابان تانسون رسید ، زن بلند قامتی که از آن طرف خیابان

گذر می کرد به چشمش می خورد، قامت بلند زن نظر مرد را چند ثانیه ای

جلب می کند، مرد که به خودش می آید صدای بوغ ماشین ها بلند شده بود

و صدای مرد چاق راننده که غر زنان می گفت: امان از این چشم چرانی ها،

مرد حرکت می کند و ماشین ها به راه می افتند ، مرد با دیدن آن زن یاد

روزهای خوشش با همسرش قبل از مریضی و از کار افتادگی افتاد، اشک

از چشمانش رژه کنان بر گونه هایش جاری شد و بر تکه سنگی نشست ،

دست بر چانه و به فکر فرو رفت"یاد شب سالگرد ازدواج مان بخیر، با ماری

رفته بودم بیرون ، ماری با چشمان زیبای همیشگی نگاهم کرد و گفت:

عزیزم سالگرد ازدواجمون مبارک، کاش فقط یک لحظه به اون روز ها برگردم

و ماری رو سلامت ببینم ، در همین فکر بود که مردی با صدای آشنا او را

صدا می زند و می گوید: امشب از حضرت مسیح بخواه، اون خوب میشه!!!
 

+ نوشته شده در یک شنبه 3 مهر 1390برچسب:, ساعت توسط masoud |


چه غم انگیز است پاییز

چه غم انگیزست پاییز...

چه دل انگیز ست پاییز...

هنگام جان سپردن برگ ها به  دست خزان

چه غم انگیز است;

وقت شکفتن جوانه امید  گیاهان

چه دل انگیز است;

هرسو نظرافکن

رنگ ها با تو سخنن می گویند

و مرگ را نقاشی می کشند

و از هرچه سکون بزاری می جویند

پاییز , فصل فصل ها

پس از آن همه اشتیاق وصل ها

پاییز , فصل هجرت

دیدن برزخ خدا در طبیعت

پاییز , فصل نیایش

فدا شدن طبیعت از روی خواهش

پاییز , فصل نجوا

درک آغوش خدا در شب یلدا

درک کن سمفونی پاییز را

سروان قد کشیده و چناران پیر را

و بارش برگ های زرد

به سیلی بی رحمانه باد سرد

و نواختن اولین نت از موسیقی پاییز

صدای خش خش برگ های از عشق لبریز

           و کافی است . . .

چشمانت را ببندی و موجودات زا جور دیگر ببینی

زمزمه ی دلشان را بشنوی

و میوه امید را از دلشان بچینی

که بهار در راه است . . .

آری , ایمان بیاوریم به فصل زرد

+ نوشته شده در یک شنبه 3 مهر 1390برچسب:, ساعت توسط masoud |


افسوس...

 

خنده ی تلخ من از گریه غم انگیزتر است

 

بعد از این عشق به هر عشق جهان می خندم 

 

هر که آرد سخن از عشق به آن می خندم

 

روزی از عشق دلم سوخت که خاکستر شد

 

بعد از این سوز به هر سوزه جهان می خندم

 

خنده ی تلخ من از گریه غم انگیزتر است

 

کارم از گریه گذشته به آن می خندم

 

 


امرزو 2 مهر 1390 يه روز تلخ

 
دلم شکست ، دنیا چه بیرحمی

 
خدايا چرا کسي را که قسمت کس ديگري است سر راه من قرار دادي


ديگه باوري وجود نداره همش بغض بغض بغض


واسه همين دوستاي عزيزم باور من رو فراموش کنيد

 
و فقط بغض احاساس من رو به ياد داشته باشين

 

+ نوشته شده در شنبه 2 مهر 1390برچسب:, ساعت توسط masoud |


ترانه ی عشق

 

فردا اگر ز راه نمی آمد

 


من تا ابد کنار تو می ماندم

 


من تا ابد ترانه ی عشقم را

 


در آفتاب عشق تو می خواندم

 

+ نوشته شده در پنج شنبه 1 مهر 1390برچسب:, ساعت توسط masoud |