معجزه
من و تو هم یه شهر جادو داریم، آخ چه داریم
رو بیرقش هم داغِ سرخ بوسه جا می ذاریم
میدونچه از اشک قناری خیسه
با اشکاش اسم تو رو می نویسه
ناودوناشم پر از لَعاب چینی
رو کاغذاش خطمونو می نویسه
رقصِ تَرِ فواره ها زیبا شبیه ما دوتا
سیاهی سایه ی ما ادامه ی آیینه ها مثل جام جهان نما
به یاد تو پرستو از هزار تو بر می گرده
میاد زیارت، آخه توبه کرده
پنجره ها رو به تو بازِ بازن
پرده ها هم به سایمون می نازن
معجزه ی دست تو رو می سازن
هستی من نفس نفس مال تو
تمامِ من عیدی هر سال تو
رو صورت ستاره ها جای پای عاشق ما
راه شیری، فرش طلا، منو تو هم خودِ خدا
زیباترین گلبانوی جادویی کتابی
با تاجی از غزل، خنده می خوابی
کاخ بزرگ این همه ترانه
تو پاسخ پرسش بی جوابی
راستین
نظرات شما عزیزان:
آسمان مال من است!
پنجره، فکر، هوا، عشق، زمین مال من است!
اما سهراب...
تو قضاوت کن
بردل سنگ زمین جای من است؟!
من نمیدانم که چرا این مردم،
دانه های دلشان پیدا نیست؟!
ای سهراب صبر کن
قایقت جا دارد؟!
من هم از همهمه ی داغ زمین بیزارم
به سراغ من اگر می آیید،
تندوآهسته چه فرقی داره؟
تو به هرجور دلت خواست بیا !
مثل سهراب دگر
جنس تنهایی من چینی نیست، که ترک بردارد
چینی نازک تنهایی من...
مثل مرمر شده است !
مرسی از اینکه به وبلاگم سر زدی
.gif)
دست من خالی نیست
کاروان های محبت با خویش
ارمغان آوردم...
.gif)